بچه های سپاه کلافه شده بودند آن ها به رغم کنترل دقیق تمامی مبادی ورودی و خروجی مریوان ، باز هم هر شب در بعضی مناطق صدای رگبار مسلسل های سبک و انفجار نارنجک را می شنیدند.
یک روز حاج احمد سراغم آمد و گفت :
- این مطلبی رو که می گم به هیچ کس نباید بروز بدی. برو داخل کانال فاضلاب شهرو مین گذاری کن.
- آخه چرا اون جا؟
- ضد انقلاب از این طریق وارد شهر می شه.
- من سه شب رفتم و کنترل کردم. دیده ام که از این مسیر می آن و می رن. حالا هم با من جرّ و بحث نکن. دستورو که می دونی؟ چیزی هم به کسی نگو تا موش های فاضلاب (نیروی های ضد انقلاب) نتیجه قایم باشک بازی هاشونو ببینن.
من رفتم و ماموریت را انجام دادم و داخل کانال را تله گذاری کردم ، یکی دو شب بعد ، انفجار مهیبی در کانال فاضلاب به وقوع پیوست. صبح روز بعد که برای وارسی محل رفتیم ، دیدیم حدس حاج احمد درست بوده. دیواره کانال از خون رنگی شده بود ، اما مشخص بود که اجساد را با خودشان کشیده و برده بودند. دیگر هم خبری از موش های فاضلاب نشد که نشد.