در سنگرفرماندهی با حاجی نشسته بودیم که ناگهان یک نفر با داد و فریاد وارد شد. بدون مقدمه ، حاجی را خطاب قرار داد و در مقابل همه با لحنی اهانت آمیز سر حاجی فریاد کشید. پریدم وسط حرف هایش و گفتم : "مرد حسابی این چه وضع حرف زدنه !؟ درست صحبت کن ، داری با فرمانده لشکر حرف میزنی. گیرم حق هم با تو باشه ، ولی کی به تو هم چین اجازه ای داده که با حاجی این جوری صحبت کنی؟" گفت : "بشین سر جات! تو دیگه چی کاره ای؟" و دوباره به حرف هایش ادامه داد. سر مسئله اعتراض داشت و حاجی را مقصر می دانست که چرا توجه نمی کند.
در تمام مدتی که او سر حاجی فریاد کشید ، حاجی ساکت و آرام نشسته بود و بدون کوچک ترین عکس العملی ، به حرف های او گوش می کرد. آخر سر هم وقتی حرف هایش تمام شد ، به او گفت : "حق با شماست ، ناراحت نباش ، خونسردی خودت رو هم حفظ کن. من حتما قضیه رو پیگیری می کنم ، ان شاء الله درست میشه."
همه از این نحوه برخورد حاجی درس عبرت گرفتیم ، که او چطور توانست خودش را کنترل کند و در کمال آرامش و ادب جواب او را بدهد و خشمگین نشود.
برگرفته از کتاب برای خدا مخلص بودن به کوشش علی اکبری