ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
رســـــول خـــــدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) :
"هرگاه یکی از محارم خود را که به بلوغ جنسی رسیده ، ببوسد ؛ بین دو چشم و سر او را ببوسد و از بوسیدن گونه و دهان خودداری کند".مستدرک الوسایل ، ج 9 ، ص 72
عید و بدرقه و زیارت برایش فرقی نداشت. هر وقت می خواستیم روبوسی کنیم فقط پیشانی مان را می بوسید. نه فقط من ، با خاله و عمه ها هم همین طور بود. گفتم : "ما که مَحرَمیم چرا درست روبوسی نمی کنی؟" با همان حُجب و حیای همیشگی اش گفت : "آخه خواهرِ من! دلیلی نداره صورت زن ها رو ببوسم ، فقط صورت مادر رو می بوسم. می ترسم در غیر این صورت به گناه بیفتم".
شهید شعبان قاضی پور
امام عـــــلـــــی (علیه السلام) :
"کسی که در اندیشه گناه باشد و پیرامون آن بسیار فکر کند سرانجام همان افکار بد و اندیشه های پلید ، او را به ارتکاب گناه می خواند و آلوده اش می سازد".غررالحکم ، ص 186
مهمانی بودیم ؛ خانه پسر خاله. بچه های فامیل هم جمعشان جمع بود و دنبال سوژه ای بودند برای خنده و خوش گذرانی. یکی از بچه ها سوژه را پیدا کرده بود. عروسک بزرگی را برداشت ، لباسش را درآورد و پرت کرد سمتِ شعبان. همه منتظر بودند ناراحتیش را ببینند و بزنند زیر خنده.
شعبان که چشمش به عروسک افتاد ؛ سریع بلند شد تا مهمانی را ترک کند. با لحن خاصی به شعبان گفتند : "حالا مگه چی شده که می خوای بری !؟"
شعبان رو به بچه ها کرد و حرفی زد که هیچ کس انتظارش را نداشت : "این عروسک فکر آدم رو مشغول می کنه ، این عروسک می تونه آدم رو به گناه بندازه".
شهید شعبان قاضی پور