عجب دنیایی داریم ها ، واقعا ...
نه بزارین صادق باشیم با هم دیگه ، این دنیاست که ما رو داره ، دنیا به هر حال به هدف خودش میرسه ، حالا هر چی هست ...
ولی بعضی از ما به راحتی آب خوردن از هدفامون دست میکشیم ، چی فکر می کردم ، چی شد ...
از بهشت افتادم تو جهنم ، جایی که بودم ارزش داشتم نه برای آدم های اونجا ، بلکه برای آقایی که اونجا همیشه خودش رو سر ما دست می کشید ، یادش به خیر ...
از همه جای دنیا میومدن ما رو می بوسیدن ، بهم التماس دعا می گفتن ، صد اندوه که نمی دونستن مقام اونا از ما بالاتر بود ... بهمون می گفتن خوشا به سعادتون ولی خب این بزرگی آقا بود نه سعادت من ، من ؟؟؟؟!!!!!
سختی زیاد داشتیم ، کم خوابی داشتیم ، بی احترامی داشتیم ، خستگی داشتیم ، مریضی داشتیم ... ولی همه و همش فدای یک تار موت آقاجان.
اینجا می فهمن که اون ساعتهایی که میگذشت و غم و اندوه روزگار نبود چه ساعت هایی بود ...
کاش برگردن ، و ای کاش دوباره برگردم ، دلم برات خیلی تنگ شده آقا ، برای صحن انقلابت ، برای شب های محرمت و شب تاسوعاتو و یک دنیا عباس ، برای شب عاشوراتو تاج زمین حسین ، دلم برای پرچم مشکیت که یک دنیا راز بود توش ...
دلم برای فرش های شب قدر ، عید نوروز ، نماز عید فطر ... و هزاران روز پر خاطرت تنگ شده ؛
دلم برای زائرات ، اصلا یک جورایی خودت خواستی و منو کشوندی تو ولی آقا کاش می کشوندی و همون جا پرواز می کردم ، چرا ولم کردی ؟؟؟؟
چرا اینجا خب ؟؟؟ بهم کمک کن به قولی که بهت دادم پای بند بمونم ... به لطف خدا
یاعلی.