یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

تنبیه

امام عـــــلـــــی (علیه السلام) :

"هرکه نفس خود را در راه اصلاح آن به رنج افکند ، خوشبخت شود.هرکه آن را با لذت هایش واگذارد ، بدبخت گردد و از درگاه حق دور شود".غررالحکم و دررالکلم ، ص605


     منطقه ، تازه از وجود اشرار پاک سازی شده بود و نگهبانیِ شب در آن شرایط بسیار حیاتی بود. یک شب که نگهبان ها پستشون رو بدون اجازه ترک کرده بودند ؛ به دستورِ محمود باید وسط محوطه سینه خیز می رفتند و غَلت می زدند تا تنبیهی اساسی بشن و حساب کار دستشون بیاد.

     تنبیه نگهبان ها که شروع شد ، یه مرتبه دیدیم محمود هم لباسش را درآورد و همراه آن ها شروع کرد به سینه خیز رفتن. محمود که نگاه های متعجب ما را دیده بود ، گفت : "یه لحظه احساس کردم که از روی هوای نفس می خوام اینا رو تنبیه کنم ؛ به همین خاطر کاری کردم که غرور ، برمن پیروز نشه".


شهید محمود دولتی مقدم


قوانین ده گانه

امام کـــــاظـــــم (علیه السلام) :

"از ما نیست کسی که هر روز اعمال خود را محاسبه نکند تا اگر نیکی کرده از خدا بخواهد بیشتر نیکی کند و خدا را بر آن سپاس گوید و اگر بدی کرده از خدا آمرزش بخواهد و توبه نماید".ارشادالقلوب ، ج1 ، ص182


     برای خودش قانون های ده گانه درست کرده بود. قانون ها ترکیبی بود از اعتراف و جریمه.

اعتراف نامه ؛ تاریخ شروع 5-4-1369

1 - بارالها! اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم.(حداقل روزی ده آیه قرآن بخوانم).

2 - پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود.(حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم).

3 - خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم.(حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز توبه بخوانم).

4 - خدایا! اعتراف می کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیده ام و برای نماز شب هم بیدار نشده ام.(حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است که شب های سه شنبه و شب جمعه باشد).

5 - ...

6 - ...


شهید سید مجتبی علمدار


اوج خونسردی

امام حسین (علیه السلام) :

"با گذشت ترین مردم ، کسی است که در زمان قدرت داشتن ، گذشت کند". بحارالانوار ، ج71 ، ص 400


     بچه های محل مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد. بازی آن قدر گرم بود که هیچ کس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکی از بچه ها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد ؛ اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد ، محکم به صورت ابراهیم خورد. بچه ها بی معطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد وهیکلی که ابراهیم داشت ، باید هم فرار می کردند! صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظه ای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همین طور که نشسته بود ، پلاستیک گردو را از ساک دستی اش درآورد ؛ کنار دروازه گذاشت و داد زد: "بچه ها کجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم".


شهید ابراهیم هادی



سرقفلی

رســـــول خـــــدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) :

"همه چشم ها روز قیامت گریانند جز سه چشم : چشمی که از ترس خدا بگرید ، چشمی که از نامحرم فرو نهاده شود ، چشمی که در راه خدا شب زنده دار باشد".بحارالانوار ، ج101 ، ص35


     با اصرار می خواست از طبقه دوم آسایشگاه به طبقه اول منتقل شود. با تعجب گفتم : "به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!" گفت : "طبقه دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم".

     وقتی خواسته اش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت : "آسایشگاه بالا کلی سرقفلی داره ، ولی به روی چشم منتقلش می کنم پایین".


شهید عباس بابایی



غیبت

رســـــول خـــــدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) :

"هرکس امربه معروف و نهی از منکر نماید ، جانشین خدا در زمین و جانشین رسول اوست". مستدرک الوسایل ، ج12 ، ص179



     مجالس مهمونی یکی از جاهائیه که بستر برای حرف زدن از دیگران آماده ی آماده س. توی یکی از همین مهمونی ها ، منم مثل بقیه شروع کردم به حرف زدن در مورد یکی از آشناها.

     وقتی از مجلس برمی گشتیم ، محمد گفت: "می دونی غیبت کردی! حالا باید بری در خونشون تا بگی پشت سرش چی گفتی". گفتم : "اینطوری که پاک آبروم می ره". با خنده گفت: "تو که از بنده خدا این قدر می ترسی ، چرا از خودِ خدا نمی ترسی؟!" همین یه جمله برام کافی بود تا دیگه نه غیبت کننده باشم و نه شنونده غیبت.


شهید محمد گرامی