ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
امام کاظم علیه السلام فرمودند :
"کمک به ناتوان بهترین صدقه است." ، بحارالانوار ، جلد 75 ، صفحه 326
توی نقاهت گاه ، یه دختر کم حرف به اسم مریم بود ؛ که چون بعد از تصادف خیلی دیر به بیمارستان رسونده بودنش ، قطع نخاع شده بود. اون اوایل که آوردنش از بس جراحاتش شدید بود و عفونت کرده بود ؛ توی اتاقش بوی خیلی بدی می اومد. به همین خاطر کسی حاظر نبود بره اونجا ؛ ولی تهمینه هر شب میرفت بتادین می ریخت روی شکستگی پاش و عفونت رو پاک می کرد. لباس تمیز تنش می کردو ملافه سفید می کشید رو تختش. توی اون شش ماه که مریم تهران بود ، دیگه اتاقش همیشه بودی گل میداد ؛ چون همیشه یه شاخه گل مریم کنار پنجره ش بود