یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

پوشش زیر آوار

رســـــول خـــــدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) :

"حیا و عفت نیکو است و از زنان نیکوتر است".نهج الفصاحه ، ص 578


     یک بار زمان جنگ رفتم خانه شان ؛ درست همان زمانی که بمباران های هوایی ، امانِ مردم را بریده بود. اواخر شب ، وقتی میخواستیم بخوابیم ، گلدسته را با پوشش و حجاب کامل دیدم ! با تعجب پرسیدم : "دخترم کاری پیش اومده ؟ جایی می خوای بری؟"

     گفت : "نه . پدر جان! اینجا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه ، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم و به همین خاطر باید آمادگی کامل داشته باشیم تا وقتی بدن ما رو از زیر آوار در میارن ، حجابمون کامل باشه".


شهید گلدسته محمدیان


ماشین بیت المال

رســـــول خـــــدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) :

"از ما نیست کسی که امانت را کوچک بشمارد و از آن مواظبت نکند و در معرض تلف شدن قرار بدهد".مستدرک الوسایل ، ج 14 ، ص 12


     بعضی از قوم و خویش هایمان از شهرستان می آمدند ، رسیده و نرسیده گله می کردند : "آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه ، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!" اما گوش پدر به این حرفا بدهکار نبود ؛ می گفت : "طوری نیست ؛ فوقش دلخور می شن. اونا که نمی خوان جواب بِدن ، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین بیت المال چیکار کردم".


شهید علی صیاد شیرازی


سرقفلی

رســـــول خـــــدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) :

"همه چشم ها روز قیامت گریانند جز سه چشم : چشمی که از ترس خدا بگرید ، چشمی که از نامحرم فرو نهاده شود ، چشمی که در راه خدا شب زنده دار باشد".بحارالانوار ، ج101 ، ص35


     با اصرار می خواست از طبقه دوم آسایشگاه به طبقه اول منتقل شود. با تعجب گفتم : "به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!" گفت : "طبقه دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم".

     وقتی خواسته اش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت : "آسایشگاه بالا کلی سرقفلی داره ، ولی به روی چشم منتقلش می کنم پایین".


شهید عباس بابایی



غیبت

رســـــول خـــــدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) :

"هرکس امربه معروف و نهی از منکر نماید ، جانشین خدا در زمین و جانشین رسول اوست". مستدرک الوسایل ، ج12 ، ص179



     مجالس مهمونی یکی از جاهائیه که بستر برای حرف زدن از دیگران آماده ی آماده س. توی یکی از همین مهمونی ها ، منم مثل بقیه شروع کردم به حرف زدن در مورد یکی از آشناها.

     وقتی از مجلس برمی گشتیم ، محمد گفت: "می دونی غیبت کردی! حالا باید بری در خونشون تا بگی پشت سرش چی گفتی". گفتم : "اینطوری که پاک آبروم می ره". با خنده گفت: "تو که از بنده خدا این قدر می ترسی ، چرا از خودِ خدا نمی ترسی؟!" همین یه جمله برام کافی بود تا دیگه نه غیبت کننده باشم و نه شنونده غیبت.


شهید محمد گرامی



دفترچه سفید

رســـــول خـــــدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) :
"از خود حساب بکشید پیش از آنکه به حساب شما برسند و اعمال خود را وزن کنید پیش از آنکه آن ها را بسنجند و برای روز قیامت خویشتن را آماده سازید.". وسائل الشیعه ، ج 16  ، ص 99


     دفترچه کوچکی همیشه همراهش بود. بعضی وقت ها با عجله از جیبش  در می آورد و علامتی در یکی از صفحات می گذاشت. می گفت : "اشتباهاتم رو توی این دفتر علامت می زنم." برایم عجیب بود که محمدرضا اسوه تقوا و اخلاق بچه ها آنقدر گناه داشته باشد که برای کم کردنش مجبور باشد دفتری کنار بگذارد.

     چند روز قبل از شهادتش به طور اتفاقی دفترچه اش را نگاه کردم ، خوب که ورق زدم دیدم بیشترِ صفحاتِ دفتر ، مثل قلب محمد رضا سفیدِ سفید است.


شهید محمدرضا ایستان