یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

امرار و معاش همراه با ایمان

     دانش جو بودیم و مخارج تحصیل و امرار معاش ، اقتضا می کرد که همزمان با تحصیل  ، کسب درامد هم داشته باشیم. مجید تدریس خصوصی برای دانش آموزان دبیرستانی رو انتخاب کرده بود. اما تدریسش خیلی دوام نیاورد و بعد از یه مدت رهاش کرد. گفتم : "چرا دیگه تدریس نمی کنی؟" گفت : "بعضی از خانواده ها آداب شرعی رو رعایت نمی کنن." بعد ادامه داد: "آخرین روزی که برای تدریس رفتم ، مادر یکی از دانش آموزهایی که بهش درس می دادم ، بد حجاب بود. چند لحظه پشت در ایستادم تا خودشو بپوشونه ، اما دیدم خیلی بی تفاوته. خیلی ناراحت شدم و گفتم : لااقل یه چادر بیارین من خودمو بپوشونم! اینو گفتم و از همون جا برگشتم."


شهید دکتر مجید شهریاری

دکترای علوم و تکنولوژی هسته ای و مشاور در پروژه سزامی



دیگه خیالم راحته

     هر سال از طرف جهاد تعدادی ماشین قسطی به نیروهای جهاد می دادن. تعداد زیادی ثبت نام می کردن و قرعه کشی معلوم می کرد که ماشین ها قسمت چه کسانی می شه. سال شصت و دو بود که اسم ما تو قرعه کشی در اومد و یه پیکان قسطی بهمون دادن. هر ماه مقداری از پولش رو می دادیم تا بالاخره ماشین مال خودمون شد. یادم نمیره روزی که آخرین قسط ماشین رو پرداخت کرد با خوشحالی اومد خونه و گفت : "عطیه ، فردا دیگه خیالم راحته که ماشین بیت المال زیر پام نیست!"


شهید سید محمدتقی رضوی

قائم مقام عملیاتی قرارگاه مهندسی - رزمی خاتم الانبیاء (ص)



نماز اول وقت

     با ماشین به سمت قرارگاه می رفتیم و صدای اذان ظهر رو از رادیو گوش می کردیم. آخرین الله اکبر اذان که تمام شد گفت : "نگه دار ، همین جا نماز می خونیم." با تعجب پرسیدم : "توی این بیابون؟!" گفت : "آره این جا که مشکلی نداره ، آتیش دشمن هم که این طرفا نیست."

     حسن دائم الوضو بود ، من هم وضو داشتم. توقف کردیم و مشغول نماز شدیم. بیابون برهوت ، فرمانده توپ خانه ی سپاه ، پاهای برهنه و نماز اول وقت ، صحنه ی زیبایی رو از ارتباط خالق و مخلوق به تصویر کشیده بود. جالب اینکه فاصله  ما تا قرارگاه ده دقیقه بیشتر نبود ، اما حسن دوست نداشت همین مقدار هم نمازش به تاخیر بیفته.


شهید حسن شغیع زاده

فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا (ص) و توپخانه سپاه