یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

فقط جمهوری اسلامی

     روزهای اول فتح مریوان بود. همراه حاج احمد سوار بر یک جیپ ، مشغول پاک سازی شهر بودیم. همان طور که در خیابان های مریوان می گشتیم ، ناگهان یک نفر سبیل کلفت قلچماق ملبس به لباس کردی که فانسقه هم بسته بود را دیدیم.

     حاج احمد گفت: "بزنید کنار ببینم این چه کاره اس." زدم روی ترمز ، حاج احمد پیاده شد و رفت به سمت او. جالب این که حاج احمد با آن قد بلندش جلوی آن مرد سیبیل کلفت ، ریز به نظر می آمد. بلافاصله خیلی محکم از او پرسید : "ببینم! تو کی هستی؟ چه کاره ای ؟" او نگاهی به قد و بالای حاج احمد انداخت و همانطور که گوشه سبیلش را می چرخاند گفت : "ما کومله هستیم!"

     چشم تان روز بد نبیند ، تا گفت کومله هستیم ، حاج احمد چنان گذاشت زیر گوش طرف که او با آن هیکل و دبدبه ، نقش زمین شد. حاج احمد همانطور که مثل شیر بالای سر او بود ، گفت : "بچه ها ، بیایید اینو بندازید عقب ماشین ببینم. نسناس میگه من کومله ام! ما توی این شهر فقط یه طایفه داریم اونم جهوری اسلامیه ، والسلام!"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد