یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

محمد ابراهیم همت - زندگی نامه : قسمت دوم

     بخت یارش بود که انقلاب خیلی زود پیروز شد ، و او زیاد در فیروز آباد نماند ، اما قرار نبود آرام بگیرد ، در شهر رضا همراه برادرها و 4 دوست دیگرش بنای تاسیس کمیته دفاع شهری شهر رضا را گذاشتند ، کمیته ای برای فعالیت  نظامی و دستگیری و پاکسازی ضد انقلابیون شهری. 

     اما کار ابراهیم با بقیه فرق داشت ، تا 2 نیمه شب بیدار می ماند ، که جدید ترین اخبار انقلابی شهر را در روزنامه کوچکش که با پلی کپی چاپش میکرد ، منتشر کند یا آپارات کوچک و موتور برقش را پشت وانتی بگذارد و ببرد  روستاهای اطراف تا فعالیت های عمرانی و ساخت و ساز بچه های جهاد سازندگی در گوشه ، گوشه ی کشور را نشان همه بدهد.اما کار به اینجا ختم نشد هنوز 2 ،3 ماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که زمزمه های ضد انقلاب داخلی از چهار گوشه مملکت بلند شد ، اول همه قاعله خلق عرب در خوزستان  و کمی بعد خلق ترکمن در ترکمن صحرا  و ضد انقلاب سیستان و بلوچستان و سر آخر کردستان . 

     این شد که ابراهیم برای کمک به فرو نشاندن قاعله خلق عرب راهی خوزستان شد و برادرش راهی کردستان ، 3ماه بعد که با فرو گرفتن قاعله برادرش  از پاوه به شهر رضا برگشت ، ابراهیمی را دید که همچنان مشغول نمایش فیلم و انجام کارهای  فرهنگی در روستاهای اصفهان بود.

 

ولی الله همت (برادر شهید):

     (( یک جمله رو هم ایشون گفتند ، گفتند که بسه دیگه ، این روستاها زیاد فیلم نشون دادیم ، مردم هرچی  باید بفهمند ، فهمیدن. بیا برو دیگه کردستان ، عین کلامی  که من به ایشون گفتم  ، گفتم :پاوه نیاز به شما داره. گفت : بیشتر صحبت کن. اون شب نشستیم با هم 2 ،3 ساعتی من با ایشون صحبت کردم ، مسائل پاوه رو برای ایشون کاملا توضیح دادم که پاوه شرایطش اینطوره ، وضعیت اینطوره ، مردم اینطورن. انقلاب اونجا چه وضعیتی داره ، مردم چگونه عاشق انقلاب هستند. به هر حال  بعد صحبتی که با هم کردیم یک لحظه اومد از رو پاش بلند شد، گفت : میرم پاوه. وقتی هم حرف میزد و تصمیم میگرفت مصمم عمل میکرد ، وقتی ایشون رفت پاوه ، نرفت دنبال بحث های فرماندهی سپاه و امثال  هم، رفت وارد روابط عمومی سپاه شد.))

 

شهید حسین همدانی (همرزم شهید) :

     (( من یادم هست  که  اولین چیزی که مورد توجه ابراهبم همت شد ، کتابخونه ای بود ما در پاوه ایجاد کرده بودیم ، درست کرده بودیم. چون  قبل از که بیاد تومواضع پایگاه های پدافندی و مقرهای امنیتی ما بازدید بکنه ، اینقدر توجه و دقیق موضوع کتابخوانه و کار فرهنگی رو گوشزد کرد به ما، برادرمون حجت کتابی که مهندسین سپاه هست ، که مسئول اینکار بود به ایشون گفت آفرین اینکار کار بسیار خوبی است و شما اینو توسعه بدین منم کمک به شما میکنم.))

 

     جهاد فرهنگی که ابرهیم شروع کرده بود ، چیزی کم از جهاد نطامی نداشت اما وقتی در حدیث است که کسی که در راه خدا به قتال بر نخیزد یا آرزوی قتال با دشمنان خدا در دل نداشته باشدو بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است ، نمیشد خدا ابراهیمش را به این مدال مفتخر نکند ، چنین شد  که تقدیر پای ابراهیم را به این عرصه باز کرد.

 

ولی الله همت (برادر شهید) :

     (( شهید عزیزمون ، شهید ناصر کاظمی ، بلوغ ایشون رو دیده بود ، اون زمان فرمانده سپاه پاوه بود  و جدایی که مسئول روابط عمومی سپاه ایشون بود ، به عنوان جانشین خودش هم ایشون رو انتخاب کرده بود  به عنوان جانشین سپاه.و در یک عملیاتی بین پاوه و نوسوت  ، منطقه ای به نام دو آب میگن ، در اون عملیات وقتی ، برادر عزیزمون شهید ناصر کاظمی مجروح میشه   و از اونجا انتقال پیدا میکنه به کرمانشاه ، همون لحظه عملیات اخوی رو صدا می کند، شهید رو صدا میکنه و میگه  که : من دارم میرم بیمارستان و شما فرمانده سپاهی و امورات سپاهدیگه خودت دنبال کن.))

 

با تشکر فراوان از آقای یاسر انتظامی کارگردان مجموعه فرماندهان.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد