یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

یاران حسین علیه السلام

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

محمد ابراهیم همت - زندگی نامه : قسمت ششم

محسن کاظمینی (همرزم شهید) :

     (( ما قبل از عملیات خیبر، می خواستیم بریم عملیات خیبر، توی ماشین من بودم ، شهید دستواره خدا رحمتش کنه بود، شهید حسن زمانی بود ، شهید همت هم بود.  من از زبان شهید همت این جمله رو هیچ موقع تا این لحظه نه یاذم رفته و فکرنمی کنم هم یاذم بره که داش دعا میکرد ، می گفت : خب من خداکنه در این عملیات بشهادت برسم و اگرشهید نشم ، من میرم. یعنی دیگه همت از دنیا بریده بود. ))

 

     تا بالاخره نوبت به عملیات خیبررسید. عملیاتی در حورهای جنوب غرب کشور ، مابین ایران و عراق ، چند لشگر ایران با حمله ازدرون آب های حور ، خود را به جزایر مجنون شمالی و جنوبی به آن سو تر جاده بغداد به العماره در عمق خاک عراق رساندن. این سوتر قرار بود لشگر27 محمدرسول الله هم از خشکی طلاییه حمله و به نیروهای مستقر در جزیره که امکان پشتیبانی از آن ها از درون حور وجود نداشت دست بدن. اما ارتش عراق که می دانست با رسیدن این دو گروه به هم ، عملا باید شهر بصره و جنوب عراق را از دست رفته ببیند ، در جنگ مرگ و زندگی ، با تمام قوا و با کمک انواع سلاح های شیمیایی ، مقابل لشگر27 و لشگرهای حاضردر جزیره صف آرایی کرد.

 

عباس برقی (همرزم شهید) :

     (( بچه های که رسیدن به جاده بغداد بصره مجبور شدن عغب نشینی کنند بیان تو 2 تا جزیره، خب اومدن ، لشگر حضرت رسول هم که فرماندش حاج همته قرار سه کنج طلاییه رو ما کار کنیم یعنی بزنیم به طلاییه ، جاده ی خاکی خودمون وصل کنیم یه داخل عراق ، بتونیم جاده رو تدارکات کنیم. خب اونم میدونست که اگر این عملیات پیروز بشه ، همه منطقه میره زیر سوال ، حاج همت همه ی گرداناشو اونجا خرج کرد. حالا چندتا گردان 12 تا 13 تا. نتونست اونجا رو باز کنه ، چون همه ی عراق مقابلش واستاده بودند. ))

 

باقرشیبانی (همرزم شهید) :

     (( یکی از روزا ما نشسته بودیم زیر آلاچیق ، حاج همت یک دفعه یسیم صحبت کرد ، برادر عزیز فرمانده فعلی سپاه با حاجی صحبت کرد و بیسیم حاجی که تموم شد ، حاجی زد به پیشونیش گفت : شیبانی حضرت امام پیام داده که جزیره اید حفظ شه. ))

 

عباس برقی (همرزم شهید) :

     (( قاسم سلیمانی یک خاطره داره ، میگه من دیدم حاج همت اومد پیش من ، باچشای گریان درحالی که اشک از چهره اش میریزه ، به من گفت حاج قاسم بچه های من همه شهید شدن ، من حتی یک گروهان ندارم امشب خط و نگه دارم . یک لشگر نیرو از دست داده نتونسته طلاییه رو باز کنه ف با گریه به حاج قاسم میگه یک گروهان به من بده من امشب این خط و تا صبح نگه دارم که فلان لشگر بیاد جای من پدافند ، که قلب امام رو ما نشکونیم. امام دستور داده جزایر رو حفظ کنیم هر جوریه حفظ کنیم. داریم تو بیسیممون ، بچه ها همه میدونند که پشت بیسیم به بچه ها پیام میده. بگه ها امروز عاشوراست باید عاشورایی بجنگیم ، امام فرمود ، امام فرموده جزایرو باید حفظ کنیم.

 

     مفهوم عاشورایی جنگیدن یعنی چی؟ خب بچه ها میدونند عاشورایی جنگیدن ، وایستادن تا وقتی سر که از بدنت قطع بشه ، ولی وایستی عقب نیای ، همت این پیامو به بچه های بسیجی و فرماندهان داد ، و با این معاون گردان حرکت مب کنه بره توی خط ، موقعی که ایشون میره ، همت 2 روز ، 3 روز ، گم شد ، تمام بچه های لشگراین 2 ، 3 روز دنبال همت میگشتن ، همت رو پیدا نکردند.

 

     خدا رحمت کنه عبادیان ، شیبانی ، حاج جعفر جهروتی مامور شدن که همت رو پیدا کنند ، این لشگرو بگرد اون لشگرو بگرد ، فکر میکنم اگر اشتباه نگم توی لشگر عاشورا ، کشوی سردخونه همت رو کشیدن بیرون. همت از 4سال عمرش توجبهه ، یکبارمجروح نشد ، یک عکس داره صحبت میکنه شستش بستس اگه دقت کرده باشین همه  مردم فکرمیکنند اون ترکش خورده یاتیری خرده مجروح شده درحالی که اون انگشت لای در ماشین موند ، انگشت شکست باندپیچیش کردن. کوچکترین ترکشی ایشون نخورد. ولی شما ببین چه رابطه ای بین همت با آقا امام حسین علیه السلام باید باشه که تو شکم مادرش بمیره بعد زنده بمونه بعد بیاد تو رکاب حضزت امام ، تو راه امام حسین علیه السلام سر از بدنش جدا بشه. ))

 

     در مراسم حج سال 60 و در طواف کعبه از صاحب خانه 3 چیز خواست ، در هوایی که امام در آن نفس نمی کشد نفس نکشد ، 2 فرزند پسر داشته باشد و بالاخره اینکه نه اسیر شود و نه مجروح وقتش که شد بی معتلی او را بپذیرد و حالا وقتش رسیده بود ، عاشورایی جنگیده بود و دیگر هیچ چیز برای فدا کردن نداشت جز سرش ، اما اینکه چه رمزی بودکه پیکرفرمانده لشگر رسول الله باید در لشگر عاشورا پیدا می شد ، تنها خدا می داند ...

 

با تشکر فراوان از آقای یاسر انتظامی کارگردان مجموعه فرماندهان.