ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
عباس برقی (همرزم شهید) :
((توی لبنان زمانی که حاج احمد تقسیم بندی می کرد که این عده بمونین ، این عده باید آماده باشین مثلا فردا و پس فردا با ما برگردبن تهران ، حاج احمد تصمیمش بر این بود که بره خودش بیروت هم شناسایی انجام بده ، وهم اگر اسناد و مدارکی تو خانه سپاه بیروت هست و تو سفارت جمع کنه که دست دشمن نیافته. خب حاج احمد رفت مثلا فرض کنین ظهر بود رفت ، شب شد نیامد ، فردا نیامد ، همت هم عصبانی توی این شهرک زبدانی هی قدم می زد ، منتظر بود که حاجی بیاد برگردن دیگر ، همه بچه ها آماده بودن منتظر حاجی . من اومدم از پشت حاجی رو صدا ش کردم برگشت و گفت : کاری داری حاجی؟ خبری شنیدی؟ گفتم : خبری نشنیدم! ولی چند وقت پیش که ایران بودیم یه اتفاقی افتاد می خوام اونو برات بگم. گفت : خب بگوشم چیه؟ یه خورده از بچه ها فاصله گرفتیم رفتیم جلوی در ، موضورو براش تعریف کردم که توی تهران که بودیم. شب تو خونه حاج احمد این اتفاق افتاد و حاجی گفت : من دیگه برنمی گردم ، این سفر ، سفر آخره منه ، از خدا اینو خواستم و اینها. اینا رو که من به حاجی گفتم ، خب حاج همت هم همرزم حاج احمد ، چند سال با هم اند ، میشناسه احمدو میدونه که احمد حرف الکی نمی زنه ، اینا رو که من بهش گفتم ، گفت : برقی الهی که لال بشی ، این حرف بود که تو به من زدی ، از من جدا شد ، دور زد که برگرده طرف بچه ها ، من دیدم که شانه هاش داره می لرزه با گریه با هق هق کنان از من جدا شد رفت ، طی یک و دو روزم طاقت آوردن ، سعی ام کردن که بلکه حاجی رو یک اتفاقی رو براش پیش بیارن که بتونن معاوضه یا چیزی بکنند ، اون اتفاق نیافتاد و حاجی برگشت ؛ برگشت دیگر ، برگشتن اومدن خوردن به عملیات رمضان و اسارت حاجی هم باعث شد اینا دیر برسن.))
با ناکامی در اولین عملیات برون مرزی ایران که رمضان نام داشت ، فرماندهان منطقه دیگری را برای انجام عملیات بعدی ایران انتخاب کردن. همت حالا در نبود احمد متوسلیان و محمود شهبازی به تنهایی مسئولیت فرماندهی و هدایت لشگر 27 محمد رسول الله را به عهده گرفته بود. همتی که حالا دگر نه فقط یک فرمانده نظامی ، که مرادی بود که بر قلب یاران و مریدان بسیجیش حکومت می کرد. گوهری که بسیجیان لشگر 27 ، قدر روزهای خوش در کنار او بودن را ، خوب می دانستند.
عباس برقی (همرزم شهید) :
((حاج همت شده بود فرمانده لشگر ، توی رمضان عمل کرده بود ، خوبم کار کرده بود ولی خب عملیات کلا موفق نبود. دیگر حاج همت جا افتاده بین بچه های تیپ حضرت رسول ص و فرماندهی شد که به قلب ها حکومت می کرد یعنی اونقدر با اخلاص ، با ایمان که بچه ها برای اینکه مثلا بتونن از نزدیک همت رو ببینند ، زیارتش کنند ، دست و پا می شکوندند ، خب همهی فرماندهان عزیز بودند ؛ این نبود که فقط همت باشه ولی یک وجهه خواص داشت علتش هم این بود که تو قلب بچه ها رخنه می کرد.))
همت بود و روز هایی از پس روز های دیگر ، از جبهه ای به جبهه ای دیگر ، واز این عملیات به عملیات دیگر ، از مسلم ابن عقیل گرفته تا والفجر مقدماتی و یک و چهار ، آن سو دشمنی بود که روز به روز با انواع سلاح و مهمات خارجی شرقی و غربی تجهیز می شد و این سو یک دشت بزرگ ، به بزرگی و تفتیدگیه فکه و بسیجیان معصوم با سلاح های ابتدایی در شرایط تحریم و با دست خالی ، اما هیچ یک از این ها ، به داغی زخم زبانهایی نبود که از مدعیان می شنید.
گلعلی بابایی (نویسنده و محقق) :
((بعد از عملیات والفجر مقدماتی اذیت شد ، تو همین منطقه 10 تهران ، بودن کسایی مثل همین اکبر گنجی نامرد که الان اونوره ، داره توطئه می کنه ؛ همت و توی زیرزمین منطقه 10 ، ته انتهای خیابان فلسطین ، اشاره می کرد ، یخش رو می گرفت و می گفت : چطوری کانال پر کن. یعنی یک توهین های اینطوری خیلی باهاش برخوردای تندی می کردن ؛ که آره تو رفتی بچه های بسیجی رو بردی کانال های فکه رو پر کردی.))
با تشکر فراوان از آقای یاسر انتظامی کارگردان مجموعه فرماندهان.